اي قلب تو پر شراره از عشق بگو وي درد تو بي شماره از عشق بگو اميد رهايي ام از اين دريا نيست اي پهنه ي بي کناره از عشق بگوتا شب پره ها باز ملامت نکنند با اين شب بي ستاره از عشق بگو ديريست که مي رويم و نا پيداييم درمانده که چيست چاره از عشق بگو تا ياد تو را به لحظه ها نسپارند هر دم همه جا هماره از عشق بگوگاهي سخن سکوت را مي فهمند لب دوخته با اشاره از عشق بگو وقتي ز قصيده ها غزل مي سازند بنشين و به استعاره از عشق بگو تنهاي من اي با من تنها ، تنها از عشق دوباره از عشق بگو