• وبلاگ : (روياي لبخند) به نام تکسوار آسمونها
  • يادداشت : چرا عاشق نباشم ؟؟؟
  • نظرات : 5 خصوصي ، 78 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    همه ي مداد رنگي ها مشغول بودند ،

    به جز مداد سفيد ...

    هيچ کسي به اوکار نمي داد ..

    همه مي گفتند : تو به هيچ دردي نمي خوري ...

    يک شب که مداد رنگي ها توي سياهي کاغذ

    گم شده بودند ،

    مداد سفيد تا صبح کار کرد ، ماه کشيد ...

    مهتاب کشيد ...

    و آنقدر ستاره کشيد که کوچک و کوچک تر شد...

    صبح توي جعبه ي مداد رنگي ،

    جاي خالي او با هيچ رنگي پر نشد ...