دلي که ساده نباشه مثل رود يک پارچه نباشه
پايي که به راه نباشه دلي که بي تاب نباشه
چشمي که راحت نباره تو رو ياد من نياره
توي شبها با ستاره بمونه با غم دوباره
روزي که سراب نباشه آخر شاهنامه باشه
شبي که باغم تموم شه روزي که باروني باشه
روزي بي غروب نباشه شبي بي ترانه باشه
چشم من خسته به راته ميباره، توي عزلت دوباره
ناتمومه قصه ما چه قشنگه انتظارت
تو رو ديدم توي آينه چه قشنگه اون نگاهت
چشم من خيره به راهته من وبا خودت ببر
دستم وبگير تو دستات دلم وتنها نبر
من واون ناز نگاهت منو اون عطر نفسهات
شبونه ديونه ميشم بي تو توي خواب ورويا
ساده بودم ساده خواستم که بمونم