سلام
گفتم بيام يه حالي ازت بپرسم
سلام ممنونم از حضور و نظرتون به روز شديم خودم خبرتون مي کنم
كم پيدايي چه خبرا خوش مي گذره؟
سلام خوبي
چراباشقايق هاي که هرشب درباغچه من مي شکفند همراه نميشوي؟
چراباستارهاي که درخلوت تاريک من چشمک مي زنند،نميدرخشي ؟
چرا باعطرياس هاي که درروح جانم مي تراود ، بمن سلام نمي کني؟
تا به کي بايد اسير و دردمند در دام عنکبوت زمان باشيم ؟
موفق باشي
سلام . خوبي؟ منتظر حضورت هستم .
به روزم .نظر يادت نره
من از سکوت مي ترسم از تکرار واژه هاي بي کلمه ... از دوري واژه ها با ذهن ... من از هر چه مرا منتظر مي گذارد ، مي ترسم ...ديريست در پشت اين حصارغمگين نشسته ام لب بسته ام ولي ...در خويشتن ، هنوز فرياد ميزنمسهم من از شبشايد ... همان ستاره اي باشدکه هميشه پنهان است و يا به قول قاصدکهاستاره ي من همان است که پيدا نيست ...
راستي مريم جونم يادم رفته بود که بگم من باور کردم
پس ايندفعه آپت بايد با هميشه فرق داشته باشه …
نه غم داشته باشه نه غصه ، نه تنهايي و …
دوستت دارم گل ِ دوست داشتني …
اسم من چيست؟ خدايا چه کنم يادم نيست
امشب آماده شدم تا چه کنم ؟ يادم نيست
من که همسايه نزديک شقايق بودم
پا شدم آمدم اينجا چه کنم ؟ يادم نيست
من چرا از تو بريدم ؟ و چرا برگشتم ؟
و بنا شد که دلم را چه کنم ؟ يادم نيست
من نشــاني دل در بـدرم را زيبـا ،
از تو پرسيده ام ،اما چه کنم ؟ يادم نيست
اين نوشته غزل کيست که من مي خوانم؟
اسم او چيست ؟ خدايا چه کنم يادم نيست
حالا ديگر خوب مي دانم ،
آرزوي آمدنت را هم مثل سکوت زلال چشمهايت ، به گور خيالهاي محال خواهم برد
اما ديگر به بيقراري ِ اين دل وامانده و دل دله ديدارت مديون نيستم ،
من همه ي اين سالها آمدم و از همه سراغ سادگيت را گرفتم
اما ديگر تو نبودي ، تو انگار همراه آن خنده ي آخرين براي هميشه رفتي
به جايي که ديگر دست خيال و خوابم حتي به گرد نگاه هايت نرسيد
مهم نيست که دلت به هواي ديگري مي تپد
مهم اين است که من تنهايم
آنهم فقط به خاطر تو ...