واي ، باران باران ؛ شيشه ي پنجره را باران شست از دل من اما چه كسي نقش تو را خواهد شست ؟آسمان سربي رنگمن درون قفس سرد اتاقم دلتنگمي پرد مرغ نگاهم تا دورواي ، باران باران ؛پر مرغان نگاهم را شست خواب رؤياي فراموشيهاستخواب را دريابمكه در آن دولت خاموشيهاست من شكوفايي گلهاي اميدم را در رؤياها مي بينم و ندايي كه به من مي گويد :" گر چه شب تاريک استدل قوي دار ، سحر نزديک است "دل من در دل شب خواب پروانه شدن مي بيند مهر صبحدمان داس به دست خرمن خواب مرا مي چيندآسمانها آبيپر مرغان صداقت آبي ست ديده در آينه ي صبح تو را مي بيند از گريبان تو صبح صادق مي گشايد پر و بال تو گل سرخ مني