• وبلاگ : (روياي لبخند) به نام تکسوار آسمونها
  • يادداشت : كلبه ي عشق ...
  • نظرات : 39 خصوصي ، 316 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + پسر مشرقي 

    درون باغ مردي بود با بيلي

    و موج خنده دردرياي لبهايش نمايان بود

    نگاهش خاکها را زير و رو مي کرد

    و دستانش پر از مهر و محبت

    و چشمانش رويش هر دانه را يکباره مي نوشيد ،

    نفسهاي نجيبش را تمام باغ مي بلعيد

    درون باغ ، مردي

    خسته زير درختي

    عشق مي پاشيد ...