چند صباحي است كه هنگام غروب ، دلم مي گيرد
و من در هواي گرفته ي غروب
به آينده ي نه چندان دور خود مي انديشم
و به اين نتيجه مي رسم كه ...
آري !
فراموشي بسيار ترسناك است
و من در غروب، كلامي از فراموشي خواهم نوشت
تا شايد بدين سان بتوانم ...
فراموشي خود را در خود فراموش كنم
تا شايد توسط عشق
فراموش نشوم .... !!!
فراموش شده اي بي گناه ...