• وبلاگ : (روياي لبخند) به نام تکسوار آسمونها
  • يادداشت : افسون
  • نظرات : 3 خصوصي ، 78 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    روزي که غزلخوان نگاهت شده بودم
    ديوانه چشمان سياهت شده بودم
    تقصير دلم نيست به او هيچ نگو هيس!
    من خيس ز باران نگاهت شده بودم
    تا چاه دلت خشک شد از بي تب و تابي
    تک چشمه جوشنده چاهت شده بودم
    اي مرد جنوبي غزلهاي کويرم
    دل سوخته از سوزش آهت شده بودم
    آن شب که شکستي قسم عاشق شده بودي
    من باعث تقصير و گناهت شده بودم
    وقتي که دعا کرد بگيرد دلم آتش
    گفتي که غبار سر راهت شده بودم
    اي کاش همان وقت اجابت شده بود و
    از دست تو و عشق تو راحت شده بودم
    يا کاش خودم بر دلم آتش زده بودم