در تب و تاب نگاهت دست گرمي مي شوم
گر چه سردم ، پيش چشمت آفتابي مي شوم
خواب را دزديده اند ، چشمم به راهت گم نشد
صبر ها مي بايد و شب زنده داري مي شوم
با تمام عاشقي ها ، عشق را بوييده ام
در جوار عشق بازان ، مرد راهي مي شوم
در ميان اشکهايم رنگ رخسار تو است
با تمام هجر تو ، ايوب واري مي شوم
گرچه مجنون حرفها مي زد ز عشق ليلي اش
حرفها در سينه دارم ، بي قراري مي شوم