ديگر هوايي براي تنفس نيست
قاضي سرنوشت من،
عاقبت خواستي تا رعشه هاي مرگ را بر اندام بي تابم نظاره كني؟پس شتاب كن....گلويم بي تاب طناب دار فراموشي توست...نفس هايم به شماره افتاده اند...شتاب كن...شتاب...