روي آن شيشه تبدار تو را "ها " کردم
اسم زيباي تو را با نفسم جا کردم
حرف با برف زدم ، سوز زمستاني را
با بخار نفسم وصل به گرما کردم
شيشه بد جور دلش ابري و باراني شد
شيشه را يک شبه تبديل به دريا کردم
عرقي سرد به پيشاني آن شيشه نشست
تا به اميد ورود تو ، دهان وا کردم
سلام مريم جان. مرسي كه من سر زدي. تو هم وبلاگ قشنگي داري
خدا همه ي بنده هاشو دوست داره و هيچوقت تنهاشون نميذاره
سلام
ممنون كه به من سر زدي
راستي لينكت كردم ببخشيد بدون اجازه اين كاروكردم
اگر دوست داشتي شما هم ميتونيد باعپ افتخاره
خدا نگهدارت باشه دوست عزيز
سلام عزيز ممنون كه بازم اومدي
ادم خيلي حقيره ؟
ادمي كه شك نكنه
ادم نيست....
ممنون كه به ماسرزدي
خيلي دوست داريم
آيديتو مي خواستيم
اگه طف كني برامون تونظرها بنويسي
يك بار از دريا عبور كردي يك عمر امواجش براي بوسيدن جاي پاهات مي آيندومي روند
سلام خوبي
شب است وشعرميزند شرربر لحظه هاي من
وشوق شانه مي کند به رشته صداي من
چه آتش است واعجب که آب مي دهد مرا
وعطر روح مي دمد به پيکرهواي من
ندانم از کدام کوه ٬کدام کوه آرزو
نسيم تازه مي وزد به فضل انتهاي من
زابر نور مي رسد چنان زلال روشني
که نيست حاجتي دگربه اشک و هاي هاي من
[گل][گل][گل]
ازاينكه سر زدي ممنون
رفتم به طبيب گفتم ازشدت طب: که بيماري عشق راچه مي بايدکرد: ۶بو
سه نوشت ازگوشه لب: که دوتا صبح و دوتاظهر و دوتا شب
خيلي عاليه
قالب بلاگت به آدم آرامش مي ده و همينطور دل نوشته هات.
دوست داشتي بيا
نيستي ؟
سلام دوست من..
خوبي؟
زيبا بود دوست من...