• وبلاگ : (روياي لبخند) به نام تکسوار آسمونها
  • يادداشت : كلبه ي عشق ...
  • نظرات : 39 خصوصي ، 316 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <    <<    11   12   13   14   15    >>    >
     
    + پسر مشرقي 

    چه آزاريست در اين لحظه ها ويادها

    بيگانه بودن با صبر

    چه آزاريست تنهايي ...

    + محمد 

    دلم براي کسي تنگ است

    که آفتاب صداقت را به ميهماني گلهاي باغ مي آورد

    و دستهاي سپيدش را به آب مي بخشد .

    مثل هميشه و هر روزم دلتنگت هستم گل مريم

    + پسر مشرقي 

    زندگي عطر لطيفي است که يک پيچک افشان دارد

    و نسيمي است که که گاهي ز صبا مي آيد

    زندگي نور اميدي است که از روزنه اي مي تابد

    و چراغي است که خاموشي آن در پيش است

    لحظه ها را درياب

    عشق را باور کن

    و بروي غم ديرينه بخند ...

    سلام

    من آپيدم خوشحال مي شم بهم سر بزني

    چرا آخرين آپت باشه؟

    ممنون باباي

    آپم!خواستي بيا[گل]
    اگر باز به شب رسيدم
    اگر بازم دير نشد مثل هميشه
    اگر اتاق بي آسمونم سقف نداشت
    اگر پنجره ترديدو باز کردم و طلوع درختا رو ديدم
    دوباره به خدا سلام مي کنم ...
    + پسر مشرقي 

    درون باغ مردي بود با بيلي

    و موج خنده دردرياي لبهايش نمايان بود

    نگاهش خاکها را زير و رو مي کرد

    و دستانش پر از مهر و محبت

    و چشمانش رويش هر دانه را يکباره مي نوشيد ،

    نفسهاي نجيبش را تمام باغ مي بلعيد

    درون باغ ، مردي

    خسته زير درختي

    عشق مي پاشيد ...

    + محمد 

    از لاله نماز صبح خيزد

    از چشم شقايق اشک ريزد

    بوي تو تراود از دهانم

    ريزد گل ياس از زبانم

    + ركسانا 

    اگه ديدي تو آسمون هيچ ستاره اي نيست ناراحت نشو خودم حاضرم تا صبح

    برات چشمک بزنم تا بشم تک ستاره ي دلت

    + پسر مشرقي 

    مرز بين من و تو ، عشق است

    مرز بين من و تو انتظار است ، نه غم و غصه و گريه

    قلبهايمان اين فاصله را نمي شناسد

    چون همين خورشيدي که روزها در آسمان من است

    روزهاي تو نيز در آسمانت مي درخشد

    قلبهايمان اين فاصله را نمي شناسد

    چون آنها عاشقند ، همين و بس .

    پس به انتظار مي نشينيم

    به روزي که خورشيد و ماهمان يکي شود

    و با هم و در کنار هم ...

    غروب و طلوع زيباي خورشيد را ببينيم .

    + پسر مشرقي 

    اگر زندگي را مانند سيبي فرض کني

    اين عشق است ؛

    که فضاي بين تک تک مولکولهاي آن را پر کرده است

    اگر باور نداري

    گازي بر سيب بزن تا طعم شيرين عشق را تجربه کني !!

    سلام دوست عزيزم

    يک سال ، شعر ، با دل ِ مغرور گفته ام

    يک سال ، مي شود به غزل زور گفته ام !

    به روزم و منتظر نقطه نظرات ارزشمند شما

    قربان شما

    ياسر قنبرلو (پدرام)

    + آرش 

    سلام مريم جون .

    خوبي ؟ ببخش يك مدتي نبودم كه بهت سر بزنم . جذاب بود مثل هميشه .

    بازم خوب بنويس .

    عاشق و پيروز باشي

    + آرش 

    واسه جشن دلتنگي ما گل گريه سبد سبد بود با طلوع عشق من و تو هم زمين هم ستاره بد بود از هجرت تو شكنجه ديدم كوچ تو اوج رياضتم بود چه مؤمنانه از خود گذشتم كوچ من از من نهايتم بود

    + آرش 

    دلم...............

    دلم کسي را مي خواهد که دوستم داشته باشد شانه هايش را براي گريستن وسينه اش را براي نهادن سرم و چشمانش را براي خالي نمودن غم هايم مي خواهم . دلم کسي رامي خواهد که مرا با هرانچه هستم دوست بدارد با تمام خوبي ها و بدي هايم با تمام مهرباني ها و نا مهرباني هايم دلم کسي را مي خواهد که آفتاب مهر را به قلب خسته ام هديه دهد ...

     <    <<    11   12   13   14   15    >>    >