سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حسادت و تملّق روا نیست، جز درجستجوی دانش . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

(رویای لبخند) به نام تکسوار آسمونها

 
 
کاش(پنج شنبه 86 اردیبهشت 20 ساعت 11:7 عصر )

وعده ی وصل

 

یادته ؟

یه روز بهم گفتی : هر وقت خواستی گریه کنی

برو زیر بارون که کسی اشکاتو نبینه

گفتم اگه بارون نیومد چی ؟

گفتی اگه چشمای قشنگ تو بباره آسمون هم گریه می کنه ...

گفتم یه خواهش دارم : ...

وقتی آسمون چشمام خواست بباره تنهام نذار ...

گفتی باشه ، مطمئن باش

حالا امروز من دارم گریه می کنم

اما آسمون نمی باره

تو هم اون دور دورا وایستادی و داری بهم می خندی ...!!!

 

love

 

شب را دوست دارم!

چون دیگر رهگذری از کوچه پس کو چه های شهرم نمی گذرد

 تا سر گردانی مرا ببیند .

 چون انتها را نمی بینم تا برای رسیدن به آن اشتیاقی نداشته باشم

 شب را دوست دارم

چون دیگر هیچ عابری از دور اشک های یخ زده ام را در گوشه ی چشمان بی فروغم نمی بیند

شب را دوست دارم :

 چرا که اولین بار تو را در شب یافتم

 از شب می ترسم :

 تو را در شب از دست دادم.

 از شب متنفرم ، به اندازه ی تمام عشق های دروغین با آفتاب قهرم

 چرا شبها به دیدارم نمی آید؟

****************************************************

 

کاش آدما عاشق نمیشدن کاش بین عاشقا فاصله نبود کاش بین عشاق جدایی نبود

 کاش هیچ عشقی نمیره کاش عشق همه پاک باشه کاش کاش کاش........

خدایا میشه این آرزوها به حقیقت تبدیل بشه؟

 تو میتونی پس دل هیچ عاشقی رو نشکن.

 تو تنهایی میدونی تنها بودن چقدر سخته

پس هیچ عاشقی رو تنها نذار ...!!!



 
چرا عاشق نباشم ؟؟؟(سه شنبه 86 اردیبهشت 11 ساعت 11:6 عصر )

 

زندگی ، آنچه زیسته ایم نیست بلکه آن چیزی است که بیاد می آوریم تا روایتش کنیم ....!!!

 

 

من به دو چیز عشق می ورزم:

 یکی تو

 و دیگری وجود تو

به دو چیزاعتقاد دارم :

یکی خدا

 ودیگری تو

 من در این دنیا دو چیز میخواهم :

یکی تو

 ودیگری خوشبختی تو

 من این دنیا را برای دو چیز میخواهم :

یکی تو

 ودیگری برای با تو موندن تا همیشه

 دوستت دارم.

 

 

                                 گفته بودی دلتنگی هایم را با قاصدک ها قسمت کنم تا به گوش تو برسانند.

                          می گفتی قاصدکها گوش شنوا دارند غم هایت را در گوششان زمزمه کن و به باد بسپار .

                                                         من اکنون صاحب دشتی قاصدکم.

                                      اما مگر تو نمی دانستی قاصدکهای خیس از اشک می میرند؟؟؟




 
دلتنگیهام(یکشنبه 86 اردیبهشت 2 ساعت 10:13 عصر )

 

من همه ی عمر به دنبال تو می گشتم

و چنان استوار و صبوردل به جستجوی سالیان دراز بستم

 و تو را یافتم...

 ای که در تو من آواره نخواهم بود

در کنار تو پریشانی و غربت را از یاد خواهم برد

دلم می خواهد عقده های بی رحم گریه راکه حلقومم در چنگال هایشان اسیر است

 در دامان نوازش های عزیز تو بگشایم.

اشک های بیتابم را که عمری در پس پرده ی سیاه غرور زندانی بودند

 در کف دست های خوب تو رها کنم .!!!

و اکنون من  ...

تو را می پرستم ................

 

 

ساحل بی کسیهایم را به خدا می سپارم

زیرا دیگر تنها نیستم ....

و تو را دارم ...

و با تمام وجود تو را حس می کنم .

پس هیچگاه ..................................

تنهایم نگذار !!!



 
زندگی(چهارشنبه 86 فروردین 22 ساعت 8:39 عصر )

 

زندگی سه چیز است.

 اشکی که خشک می شود.

 لبخندی که محو می شود.

 یادی که در عالم فراموشی باقی می ماند!

 
 

 

 

عمری در این دنیا منتظر ماندم و چشم به راه بودم کسی نیامد...
چشمانم را به در دوختم ،کسی پشت در نبود ...
گریستم ، کسی اشکهایم را پاک نکرد
حالا به دنیای دیگر چشم دوخته ام وبرای لحظه مرگ به انتظار نشسته ام ،
 خدایا پس کی دستان مرگ اشکهایم را پاک خواهد کرد ،
خسته ام از این هوای ابری ،
شراره ای بفرست و مرا به کام خود فرو بر ...

 

 



 
سفر(چهارشنبه 86 فروردین 15 ساعت 10:57 صبح )

 

 

توی رگبار سیاهی ، حسم انگار تازه مونده

اون نگاه سردت اما ، قلب گرمم و سوزونده

من نگام ساده بود، اما قلبت و ساده ندیدم

جز فریب و حس غربت ، من از عشقمون نچیدم

تو نخواستی تا همیشه، قدر موندن و بدونی

سرنوشت ما همین بود، من و تو تنها بمونیم

حالا جز چیک چیک بارون ، کسی اینجا آشنا نیست

وقت تلخ رفتنه باز ، دیگه اینجا جای ما نیست

***

من و بارون تو خیابون داریم از فردا میخونیم

که دوباره نکنه ما تنها بمونیم ...

 

 

میری ؟؟؟

برو ..................

ولی فقط این و یادت باشه عزیز ...

اشک زلالت و جلو چشم غریبه ها نریز ...

 

 

اشک چشمامو میریزم ، پشت پای تو عزیزم

تا شاید یه روز دوباره، عشق و تو نگات بریزم

وقتی که تو پیچ جاده ، آخرین نگات و کردی

دل من یه لحظه لرزید، فکر می کردم بر می گردی

فکرمی کردم توی عشقت، کینه تو صدام بمونه

از تو و نگاه آخر از من و موندن بخونه

بعد از اون خدا نگهدار زندگی تیره و تاره

ولی عشقت توی سینم تا همیشه موندگاره...!!!

 

 



 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?