سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر گاه مؤمن را ساکت دیدید، بدو نزدیک شوید که حکمت القا می کند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

(رویای لبخند) به نام تکسوار آسمونها

 
 
سفر(چهارشنبه 86 فروردین 15 ساعت 10:57 صبح )

 

 

توی رگبار سیاهی ، حسم انگار تازه مونده

اون نگاه سردت اما ، قلب گرمم و سوزونده

من نگام ساده بود، اما قلبت و ساده ندیدم

جز فریب و حس غربت ، من از عشقمون نچیدم

تو نخواستی تا همیشه، قدر موندن و بدونی

سرنوشت ما همین بود، من و تو تنها بمونیم

حالا جز چیک چیک بارون ، کسی اینجا آشنا نیست

وقت تلخ رفتنه باز ، دیگه اینجا جای ما نیست

***

من و بارون تو خیابون داریم از فردا میخونیم

که دوباره نکنه ما تنها بمونیم ...

 

 

میری ؟؟؟

برو ..................

ولی فقط این و یادت باشه عزیز ...

اشک زلالت و جلو چشم غریبه ها نریز ...

 

 

اشک چشمامو میریزم ، پشت پای تو عزیزم

تا شاید یه روز دوباره، عشق و تو نگات بریزم

وقتی که تو پیچ جاده ، آخرین نگات و کردی

دل من یه لحظه لرزید، فکر می کردم بر می گردی

فکرمی کردم توی عشقت، کینه تو صدام بمونه

از تو و نگاه آخر از من و موندن بخونه

بعد از اون خدا نگهدار زندگی تیره و تاره

ولی عشقت توی سینم تا همیشه موندگاره...!!!

 

 



 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?